نریماننریمان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

مرد کوچکم نریمان

چند تا عکس از تو

یه روز خوب خونه دوست خوبم....18 فروردین 92 کمک به بابایی برای اب هویج گرفتن ... حرفه ای عمل می کنی هاهاهاها خیلی هم مراقبی. دوشنبه 3 اردیبهشت 92 با دوستت بهار و مامانش زهرا خانوم گل رفتیم بوستان صدف که خیلی بهتون خوش گذشت وقتی بهت می گم مامانی مهربونی نگاه کن اینطوری نگاه می کنی اقاهه سرباز بود داشت رد می شد پشت سرش اژیر پلیس کشیدی و اقاهه هم کلاهشو گذاشت سرت تا یا عکس با کلاهش بگیری 6 اردیبهش 92 پارک چیتگر  شما و کیارش خان یعنی ترکوندید اونروز از شیطونی. عاشقتونم. 7 اردیبهشت 92 خونه خودمون یه مهمون عسل داشتیم امیرعباس پسر نمونه فامیل اونروز هم خوب شاد بودی و خوشحالی می کرد ...
9 ارديبهشت 1392

مرد 20 ماه ی من

بیست ماه از اون روز خوب می گذره و تو هرروز شیرین و دوست داشتنی تر می شی...این حسیه که هر مادری نسبت به فرزندش داره... خدایا شکرت تا این لحظه ما رو تنها نذاشتی و از این به بعد هم تنهامون نگذار.... می دونی که نمی تونم مثل تو مراقب هدیه ی اسمانیت باشم .... مرد من تو مرد واقعی هستی خیلی بیشتر از اونی که فکر می کردم می فهمی و درک می کنی. چه استرسی داشتم وقتی می خواستم تو رو از عزیزترین چیزی که تو دنیا دوست داری و اونم شیره بگیرم.... مردونگی کردی مامان. وقتی در گوشی باهات حرف می زنم و علت رو می گم که تو بزرگ شدی و نمیشه تو جمع شیر بخوری می بینم که بغضت رو فرو می دی و یه لبخند می زنی و میری دنبال بازیت..... دلم اب می شه وقتی تو روز یهو هوس می کنی...
9 ارديبهشت 1392
1